«یا اَحْمَدُ؛ اِنَّ الْعَبْدَ اِذّا جاعَ بَطْنُهُ وَ حَفِظَ لِسانَهُ عَلَّمْتُهُ الْحِکْمَةَ وَ اِنْ کانَ کافِراً تَکُونُ حِکْمَتُهُ حُجَّةً عَلَیْهِ وَ وَبالا. وَ اِنْ کانَ مُؤْمِناً تَکُونُ حِکْمَتُهُ لَهُ نُوراً وَ بُرْهاناً وَ شِفاءً وَ رَحْمَةً»
اى محمد؛ هر گاه بنده من شکمش گرسنه باشد و زبانش را حفظ کند، به او حکمت مى آموزم، اگر چه کافر باشد که در این صورت آن حکمت دلیلى و حجتى علیه او خواهد بود و اگر مؤمن باشد، حکمت او نور و برهان و شفا و رحمت است.
پیش از این درباره اهمیت «صوم و صَمت» بحث گردید، در اینجا باز خداوند به آن دو سفارش مى کند و مى فرماید: کسى که این دو را داشته باشد به او حکمت مى دهم، منتها اگر ایمان داشته باشد حکمت راهگشا و موجب تکامل او خواهد شد. حتى اگر کافر نیز این دو چیز (کم خوردن و کم گفتن) را رعایت کند خدا به او حکمت مى دهد، ولى آن حکمت تنها حجت را بر او تمام مى کند و موجب سعادت او نمى گردد، بلکه چون از آن استفاده نمى کند، بر شقاوت و بدبختى او افزوده مى گردد، چرا که او آگاهانه با امر خداوند مخالفت مى ورزد. اما حکمت در مؤمن نور، برهان و شفاى معنوى دردهاى اوست (به هر جهت در این فراز تأکید بر نقش حکمت در درک و شناخت انسان است).
در ادامه خدا مى فرماید:
«فَیَعْلَمُ ما لَمْ یَکُنْ یَعْلَمْ وَ یَبْصُرُ ما لَم یَکُنْ یَبْصُرْ. فَاَوَّلُ ما اُبْصِرُهُ عُیُوبُ نَفْسِهِ حَتّى یَشْتَغِلَ بِها عَنْ عُیُوبِ غَیْرِهِ»
پس مؤمن (با حکمت) مى داند آنچه را نمى دانست و مى بیند چیزى را که نمى دید. پس اولین چیزى که به او مى نمایانم عیبهاى خود اوست تا به عیبهاى دیگران نپردازد.
آدم پرخور و پرگو، به عیوب خود توجهى ندارد، زیرا یا توجه او به شکم است و یا به حرف زدن. او مى خواهد حرفى بزند که مردم خوششان بیاید. پس قبل از اینکه دیگران را به سخنان خود جلب کند، دلش مشغول و متوجه دیگران است و چنین کسى به خود توجهى ندارد، تا عیوب خود را باز شناسد. اما وقتى انسان کم خور و اهل روزه و سکوت بود، مى تواند به خود توجه داشته باشد و عیبهاى خود را ببیند و دیگر به عیبهاى دیگران نمى پردازد. البته بصیرت و آگاهى به عیوب خویش، از جمله آثار حکمت است و حکمت آثار دیگرى نیز دارد، از جمله موجب روشنایى قلب و بصیرت باطنى مى گردد، که در نتیجه آن، انسان علاوه بر مفاهیم، حقایق را نیز مى یابد:
«وَ اُبْصِرُهُ دَقایِقَ الْعِلْمِ حَتّى لایَدْخُلَ عَلَیْهِ الشَّیْطانُ»
و به او دقایق و حقایق علم را نشان مى دهم تا شیطان بر او مسلط نشود.
این جمله اشاره دارد به اینکه بزرگترین راه نفوذ شیطان در انسان، ایجاد وسوسه و شک و شبهه است و اگر کسى علم قوى و متقن پیدا کند، شیطان نمى تواند او را وسوسه کند، یا شک و شبهه اى در او پدید آورد، در مقابل هر قدر از علم و آگاهى انسان کاسته شود، بیشتر به انحرافات و وسوسه هاى شیطانى مبتلا مى شود. اولین روزنه اى که فراروى شیطان باز مى شود، روزنه فکر و اندیشه و شناخت است، اگر از این راه نفوذ کرد و توانست شک و شبهه اى ایجاد کند، راه هاى دیگر نیز برایش باز مى گردد، اما کسى که دقایق و حقایق علم را مى داند راه وسوسه و شک را به روى شیطان مى بندد و در نتیجه براى او راه نفوذى باقى نمى ماند. پس به «یقین» اهمیت
فراوانى داده شده، تا آنجا که خداوند مى فرماید: اولین برترى پیامبر بر دیگران یقین اوست. در مقابل پست ترین چیزى که موجب شقاوت و سقوط انسان مى گردد، شک و شبهه و نبود یقین است.
«یا اَحْمَدُ؛ لَیْسَ شَىءٌ مِنَ الْعِبادَةِ اَحَبَّ اِلَىَّ مِنَ الصَّمْتِ وَ الصَّوْمِ، فَمَنْ صامَ وَ لَمْ یَحْفَظْ لِسانَهُ کانَ کَمَنْ قامَ وَ لَمْ یَقْرَأْ فى صَلاتِهِ، فَاُعْطیهِ اَجْرَ الْقِیامِ وَ لَمْ اُعْطِهِ اَجْرَ الْعابِدینَ»
اى محمد؛ هیچ عبادتى نزد من محبوبتر از روزه و سکوت نیست. کسى که روزه بگیرد، ولى زبان خود را حفظ نکند، به مانند کسى است که به نماز بایستد و حمد و سوره و ذکرهاى نماز را نخواند که در این صورت من فقط به او پاداش قیام مى دهم، نه پاداش عبادت کنندگان را.
پیش از این خداوند در فراز دیگرى فرمود: «اَوَّلُ الْعِبادَةِ الصَّمْتُ والصَّوْمُ»
ولى این بار مى فرماید: هیچ عبادتى نزد من محبوبتر از این دو نیست و روزه دارى که زبانش را حفظ نکند و هرچه به زبانش آمد بگوید، مانند کسى است که نمازش بدون قرائت باشد. چنانکه فایده نماز بدون قرائت اندک است، فایده روزه بدون پاسدارى زبان نیز اندک است و نفع کامل به حال انسان ندارد. این روزه خیلى فرق دارد با روزه کاملى که درکنار آن،زبان نیز کنترل مى گردد وانسان بر دل،رفتاروافکارش سیطره دارد.